کد مطلب:161223 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:277

مرگ معاویه و خلافت یزید
نقل است كه معاویه (لعنت الله علیه) روز جمعه در اثر بیماری در حال استحمام به هلاكت رسید. [1] .

در زمانی كه بیماری معاویه شدت یافت و او یزید را كنار خود ندید، نامه ای به او نوشت و او را از بیماری خود آگاه ساخت. یزید پس از دریافت نامه بسوی دمشق حركت كرد و هنگامی به آنجا رسید كه سه روز از دفن معاویه گذشته بود. بعد از مرگ پدرش خطبه ای خواند و به مردم وعده هایی داد، تا دلها را نسبت به خود نرم كرده و از مخالفت امت اسلامی در امان باشد. [2] .

یزید در ماه رجب سال 60 هجری بر اریكه ی قدرت تكیه زد. [3] .


وی بعد از مرگ معاویه، به محض رسیدن به دمشق، طی نامه ای به ولید بن عتبه - حاكم مدینه - دستور داد كه حسین بن علی علیه السلام و عبدالله بن زبیر را احضار كرده، از آنها برای خلافت یزید بیعت بگیرد و چنانچه خودداری كردند، سر آنها را از بدن جدا نماید. وی در این نامه همچنین دستور داد تا با مردم مدینه نیز همینگونه رفتار شود. [4] ولید پس از دریافت نامه ی یزید، چون از انجام این كار هراس داشت، شب هنگام بدنبال مروان بن


حكم - كه پیش از او حاكم مدینه بود - فرستاد. بعد از مدتی آندو در پی امام حسین علیه السلام و ابن زبیر قاصدی فرستادند. امام علیه السلام با تعدادی از یاران خود در اطراف قصر اجتماع نمودند. حضرت وارد قصر شدند. آمدن یاران نیز بدین خاطر بود تا در صورت لزوم، آنها نیز به داخل قصر آمده و از شهادت امام جلوگیری كنند. [5] .

وقتی ولید بن عتبه نامه ی یزید را برای امام قرائت كرد، امام در پاسخ فرمودند: «من هرگز با یزید بیعت نمی كنم». بعد از سخنان امام، مروان خشمگین شد؛ كه با فریادش، یاران امام كه 19 نفر بودند، با شمشیرهای برهنه به قصر حكومتی حمله كرده و در حالیكه در اطراف امام حلقه زده بودند، امام را از دارالاماره خارج كردند. [6] امام نیز در حالیكه از اتاق خارج می شدند، رو به ولید كرده و فرمودند: «ایها الامیر! انا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و محط الرحمة و بنا فتح الله و بنا ختم و یزید رجل فاسق شارب خمر، قاتل النفس المحترمة معلن مالفسق و مثلی لا یبایع مثله» [7] «ای امیر! ما اهل بیت نبوت، معدن رسالت، محل رفت و آمد ملائكه و جایگاه رحمت هستیم. خداوند با ما آغاز كرده و به ما خاتمه داده است. یزید مردی فاسق و شرابخوار و قاتل نفوس محترم بوده و كسی است كه علنا به فسق می پردازد و شخصی چون من با چون او بیعت نخواهم كرد».

نقل است كه بعد از رفتن امام علیه السلام، مروان رو به ولید كرد و گفت: تو حرف مرا نپذیرفتی - اینكه حسین را بكشم - خدا سوگند هرگز بر حسین دست نخواهی یافت. ولید گفت: پیشنهاد تو تباهی دینم را در پی داشت. بخدا سوگند دوست ندارم همه عالم از آن من باشد و من قاتل حسین باشم. مروان با اینكه از سخنان ولید ناراضی بود، ولی در ظاهر حق را به او داد و گفت: اگر در مورد حسین چنین نظری داری، در برخورد با او راه


خوبی را انتخاب كرده ای! [8] .

فردای آنروز مروان بن حكم در بین راه امام علیه السلام را ملاقات كرد و چنین گفت: من شما را امر می كنم كه با امیرالمؤمنین یزید بن معاویه بیعت كنی. چون این بیعت برای دین و دنیای شما سودمندتر است! امام علیه السلام با ناراحتی آیه ی «انا لله و انا الیه راجعون» را قرائت نموده و فرمود: «و علی الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید و لقد سمعت جدی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یقول: الخلافة محرمة علی آل ابی سفیان فاذا رأیتم معاویة علی منبری فابقروا بطنه و قدرآه اهل المدینة علی المنبر فلم یبقروا فابتلاهم الله بیزید الفاسق» [9] «اسلام را وداع باید گفت اگر امت گرفتار امیری چون یزید گردد. آری؛ من از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم كه می فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزی معاویه را بر بالای منبر من دیدید بكشید، ولی مردم مدینه او را بر منبر پیامبر دیدند و نكشتند و اینك خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا و گرفتار نموده است». امام علیه السلام در ادامه به او عتاب كرده و عذاب خداوند را به مروان وعده دادند. [10] .

یزید وقتی متوجه شد كه ولید بن عتبه از قتل حسین علیه السلام خودداری كرده است، او را بركنار كرد و مروان بن حكم را به جای او به حكومت مدینه گماشت. [11] .

با این تفاسیر امام تصمیم گرفتند كه از حجاز به عراق عزیمت نمایند؛ لذا برای وداع با جد بزرگوارشان رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم [12] و مادر و برادرشان علیهماالسلام، شبانه به كنار قبر مطهر آنان آمده و وداع نمودند و با قلبی مالامال از حزن و اندوه به منزل بازگشتند. [13] .



[1] مروج الذهب ج 3، ص 49 - البداية و النهاية ج 8، ص 151 - جلاءالعيون شبر ج 2، ص 104؛ به نقل از قصه ي كربلا، ص 58 و 59.

[2] البداية و النهاية ج 8، ص 153.

[3] پيرامون يزيد و چهره و افكار پليد وي، تا حدودي آگاهي داريم؛ ولكن توضيح مختصري را جهت اتقان و آگاهي بيشتر، با استفاده از منابع معتبر مي آوريم:

يزيد فرزند معاويه و مادرش ميسون، دختر بجدل بن انيف كلبيه است. يزيد بن معاويه، سه سال و سه ماه حكومت كرد و در 14 ربيع الاول سال 64 هجري در سن 38 سالگي به هلاكت رسيد (كامل ابن اثير ج 4، ص 125).

وي در سال اول حكومتش، اباعبدالله الحسين عليه السلام را به همراه ياران فداكارش، با لب تشنه در كربلا به شهادت رسانيد و اهل بيت عليهم السلام او را به اسارت گرفت.

در سال دوم حكومتش، چون مردم مدينه حكومتش را به رسميت نشناختند، جريان حره را پيش آورد و بفرماندهي مسلم بن عقبه، 12000 سپاهي را از دمشق به مدينه اعزام كرد و با تمام بي شرمي به آنان اعلان كرد: سه روز مال و جان مردم براي شما مباح است. (شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد ج 15، ص 178 - تاريخ طبري ج 6، ص 266).

مسلم بن عقبه و سربازان متجاوزش نيز هتك حرمتها نمودند و هزاران نفر از نواميس مؤمنين را مورد هتك قرار داده و سر از تنشان جدا كردند. آن چنان رعب و وحشت ايجاد نمودند كه مردم به مسجد رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم پناهنده شدند، ولي در آنجا نيز سربازان مسلم بن عقبه، خون مردم را جاري كردند و مردم را مانند گوسفند، سر بريدند تا جايي كه خود در كف مسجد به راه افتاد. (شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد ج 3، ص 259).

و بالاخره يزيد در سال آخر حكومتش، همان نيروي 12000 نفري را عازم مكه كرد تا عبدالله بن زبير را دستگير كنند و چون عبدالله در خانه ي خدا پناه گرفته بود، با منجنيق كعبه را هدف قرار داده و به آتش كشيدند، (كامل ابن اثير ج 4، ص 124). سرانجام بعد از اندك زماني، يزيد در حوارين از سرزمين شام، به جهنم واصل شد.

در خصوص رفتار يزيد نيز نقل است: وقتي نمايندگا شهر مدينه براي بررسي حالات يزيد به دمشق آمده بودند و از نزديك او را مشاهده كردند، پس از بازگشت به مدينه اظهار داشتند: ما از نزد خليفه و اميري برگشته ايم كه دين ندارد؛ شرابخوار و عياش است و با سگ و ميمون بازي مي كند! عبدالله حنظله كه سرپرست اين گروه بود، گفت: يزيد مردي است كه حرمت مادران و خواهران و دختران خويش را نگه نمي دارد و كارش بازي كردن با ميمون ها و حيوانات است و نماز را ترك مي كند. (عدالت اجتماعي سيد قطب، ص 358 - بررسي تاريخ عاشورا، ص 22).

همچنين ذكر كرده اند كه يزيد ميموني داشت بنام ابوقبيس؛ به او لباسهاي حرير و قيمتي مي پوشانيد و در مسند خلافت مي نشانيد و با دستش به او غذا مي داد. (بررسي تاريخ عاشورا، 76).

يزيد نه تنها در شرائط عادي مست بود، بلكه روزگاري كه مسلمانان در جنگ با رومي ها به نبرد مشغول بودند او در دير مران معشوقه ي خود ام كلثوم را در برگرفت و رزم را به بزم تبديل ساخت و گفت: اگر شراب در دين اسلام و آئين محمد حرام است، من آن را با آيين عيسي بن مريم مي نوشم! (همان، ص 15). وي همچنين بعد از شهادت امام حسين عليه السلام، در مجلس رسمي و در ميان توده هاي مردم مسلمان، اشعار كفرآميزي خواند كه ترجمه ي دو بيت آن چنين است: اي كاش كشته شدگان بزرگ ما در جنگ بدر حاضر بودند و مي ديدند كه چگونه انتقام خون آنان را از قبيله ي خزرج گرفتيم... محمد با ملك و سلطنت بازي كرد، اين را بدانيد كه نه وحيي هست و نه قيامتي. من از قبيله ي خندف نيستم، اگر از آل محمد انتقام كامل نگيرم. (اعلام النساء ج 2، ص 95 - مناقب خوارزمي، ص 64 - شرح نهج البلاغه ي ابن ابي الحديد ج 47 ص 72).

[4] تاريخ يعقوبي ج 2، ص 241.

[5] كامل ابن اثير ج 4، ص 84.

[6] مناقب ابن شهرآشوب ج 4، ص 88.

[7] الفتوح ج 5، ص 17.

[8] ارشاد شيخ مفيد ج 2، ص 33.

[9] لهوف، ص 20 - مثير الاحزان، ص 10 - مقتل عوالم، ص 53 - مقتل خوارزمي- ج 1، ص 185.

[10] الفتوح ج 5، ص 24 - حياة الامام الحسين ج 2، ص 256.

[11] مناقب ابن شهرآشوب ج 4، ص 88.

[12] امالي شيخ صدوق، مجلس 30 - عوالم العلوم ج 17، ص 16.

[13] حياة الامام الحسين عليه السلام ج 2، ص 261.